|
|
از اینه ی چشمانت،از بغض گلویت،از لرزش دستات،از اشکای بی دلیلت،یک حمله در ذهنم نشست:... (دلم شکست) نظرات شما عزیزان:
باز شب ماند و من و این عطش خانگی ام
باز هم یاد تـــــــو ماند و من و دیوانگی ام اشک در دامنم آویخت کـــــه دریا باشم مثل چشم تو پر از شوق تماشا باشم وبت عالیه به من سر بزن اگر از داستان هام خوشت امد بگو که داستان بیشتر بزارم پاسخ:داستاناتو بیشتر کن خیلی قشنگن... برچسبها: |